…حال که بقاء به این اندازه برای تولیدمثل اهمیت دارد، و ما نیز از سازگاریهای فراوانی برای بقاء برخورداریم، این پرسش مطرح میشود که اصلاً چرا باید بمیریم؟ آیا فرآیند انتخاب طبیعی نمیتوانست سازوکارهایی ترتیب دهد که بشود برای همیشه زنده ماند؟ و پرسش دیگر اینکه چرا برخی افراد دست به خودکشی میزنند-یعنی عملی که به نظر میرسد با هرچه نظریهی فرگشت مطرح میکند در تناقض است. این بخش به بررسی این پرسشهای گیج کننده می پردازد.
نظریه ی سالخوردگی
بخشی از رازآمیزی این پرسش ها، توسط نظریه سالخوردگی گشوده میشود. سالخوردگی یک بیماری خاص نیست ، بلکه در حقیقت زوال تمامی سازوکارهای بدن است که با پا به سن گذاشتن ارگانیسم رخ میدهد. نظریهی سالخوردگی با یک مشاهده آغاز میکند: قدرت انتخاب طبیعی با افزایش سن به شکل چشمگیری کاهش مییابد. برای فهم علت این موضوع یک زن ۲۰ساله و یک زن ۵۰ساله را در نظر بگیرید. تیغ انتخاب در مورد زن جوانتر بسیار تیزتر است، چرا که هرچه برای او اتفاق بیفتد اکثر سالهای تولیدمثلی آیندهی او را تحت شعاع قرار خواهد داد.
برای مثال، ژنی را در نظر بگیرید که دستگاه ایمنی زن را تضعیف میکند. اگر این ژن در سن ۲۰ سالگی در بدن فعال شود، با فعال شدنش به کل ظرفیت تولیدمثلی زن صدمه زده است. اما اگر در سن ۵۰سالگی فعال شود، تقریباً هیچ مشکلی بر ظرفیت تولیدمثلی زن نخواهد داشت. به عبارت دیگر، انتخاب تنها به شکل ضعیفی بر زن سالخورده عمل میکند، چرا که اکثر یا تمامی ظرفیت تولیدمثلی او تا به آن زمان بالفعل شده است.
ویلیامز این مشاهدات را به عنوان یک نقطهی شروع در نظر گرفت و بر مبنای آن یک نظریه ی چندکارگی در مورد سالخوردگی مطرح کرد. چندکارگی پدیدهای است که به موجب آن یک ژن میتواند دو یا بیش از دو اثر متفاوت داشته باشد.
برای مثال، ژنی وجود دارد که سطح هورمون تستسترون را در مردان افزایش میدهد و باعث می شود که آنها در دهههای اولیهی زندگی، در رقابت با سایر مردان بر سر موقعیت اجتماعی موفقتر عمل کنند. اما همین سطح بالاتر تستسترون، در سالهای بعد اثری منفی بر فرد مذکور دارد – افزایش خطر ابتلا به سرطان پروستات.
در واقع، این ژن چندکاره توسط انتخاب طبیعی ترجیح داده میشود – یعنی کپی های آن در جمعیت افزایش مییابد – زیرا مزیت ابتدایی آن(به دست آوردن موقعیت اجتماعی) بر هزینهی بعدی آن (کاهش طول عمر) میچربد. از طریق این فرآیند چندکاره، در ما شماری از ژن ها فرگشت یافته است که وجودشان در سالهای ابتدایی زندگی برای ما سودمند است، اما در دهههای بعدی اثرات مخربی بر ما دارند – یعنی زمانی که تیغ انتخاب کند شده است یا غایب است.(دلیل کند شدن یا از بین رفتن تیغ انتخاب در دوران سالخوردگی، کاهش یا توقف توان تولیدمثلی افراد سالخورده است.به عبارت دیگر، انتخاب بر روی ژنها عمل میکند و ژن ها از طریق تولدمثل به نسل بعد منتقل می شوند و در جمعیت باقی میمانند. بنابراین وقتی توان تولیدمثلی فرد کاهش مییابد. این به آن معناست که موتور فرآیند انتخاب از کار میافتد چرا که دیگر زندگانی تولید نمیشود که بر روی آنها انتخابی صورت بگیرد. در چنین شرایطی اصطلاحاً گفته می شود که تیغ انتخاب کند شده است یا دیگر نمی برد– مترجم).
نظریه ی چندکارگی سالخوردگی نه تنها قادر است توضیح دهد که چرا اندامهای ما در اواخر زندگی و تقریباً به طور همزمان از کار می افتند، بلکه همچنین کمک میکند تا دریابیم که چرا مردان زودتر از زنان میمیرند-به طور متوسط تقریباً ۷سال زودتر. فرآیند انتخاب، بر مردان قویتر از زنان عمل میکند زیرا وضعیت مردان در میزان تولیدمثل متنوع تر از زنان است. به زبان دیگر، تعداد فرزندانی که یک زن میتواند بیاورد شدیداً معین است – حدودا ۱۲ تا. اما مردان می توانند شمار فراوانی فرزند بیاورند یا در رقابت تولیدمثلی سرشان به کلی بیکلاه بماند. بنابراین، از آنجاییکه مردان وضعیت متنوعتری در زمینهی تولیدمثل دارند، فرآیند انتخاب بر روی آنها قویتر از زنان عمل میکند.
در این راستا، فرآیند انتخاب، به طور ویژه ژنهایی را ترجیح خواهد داد که مردان را قادر میسازد تا در دهههای ابتدایی زندگی هنگام رقابت بر سرجفت موفق عمل کنند؛ به شکلی که بتواند که تا حد ممکن، فرزندان زیادی به بار آورند و به اصطلاح سرشان بی کلاه نماند.
فرآیند انتخاب، ژن هایی را ترجیح میدهد که به موفقیت مردان در رقابت جفتی بیانجامند، حتی اگر همین ژن ها در دهههای بعدی زندگی بر توان بقای فرد اثر مخربی داشته باشند. هرچند که مردان قادرند و گاهی نیز چنین میشود که برای دورهای طولانیتر از زنان تولیدمثل بکنند، اما نظریهی پیری توضیح میدهد که چرا این رویدادهای تولیدمثلی اواخر عمر در مقایسه با رویدادهای دهههای اول زندگی مرد اثر بسیار اندکی بر موفقیت تولیدمثلی او دارند. به عبارت دیگر، فرآیند انتخاب، در مردان در مقایسه با زنان، موفقیت زودهنگام در رقابت جفتی را بیشتر ترجیح میدهد، حتی به بهای فدا کردن ژنهایی که برای بقای مرد در دهههای بعد سودمندند.
به عبارت دیگر، در مردان در مقایسه با زنان، برای دستیابی به موفقیت تولیدمثلی در دهههای ابتدایی، درصد بالاتری از ژن های چندکاره ای تولید میشود که ویژگی دیگرشان کاستن از عمر مردان است. همانطور که یک محقق عنوان میکند، احتمالا به این دلیل مرگ ومیر در مردان بیشتر از زنان است که در دوران جوانی آنها از موفقیت تولیدمثلی بالقوه بالاتر بهره مند بودهاند، و این منجر به انتخاب صفاتی شده است که با موفقیت تولیدمثلی
دوران جوانی و کاهش طول عمر همراه بوده است.
به طور خلاصه، مردان برای زودتر مردن طراحی شدهاند و نظریه ی سالخوردگی کمک می کند تا چرایی این موضوع را دریابیم.
در مجموع، انتخاب بیش از همه در اوایل زندگی قوی عمل میکند؛ زیرا هر رویدادی که در اوایل زندگی رخ دهد میتواند کل سالهای تولیدمثلی فرد را تحت شعاع قرار دهد. همانطور که افراد به تدریج سالخورده میشوند، قدرت فرآیند انتخاب بر روی آنها کاهش مییابد؛ چیزی که کمی قبل از مرگ برای شما اتفاق بیفتند به احتمال زیاد هیچ اثری بر ظرفیت تولیدمثلی شما نخواهد داشت. به این ترتیب، فرآیند انتخاب سازگاریهایی را ترجیح میدهد که در اوایل زندگی فرد را دارای مزیت کنند.
حتی اگر این سازگاریها پیامدهای سنگینی برای دهههای بعدی زندگی فرد به همراه داشته باشد. این پیامدهای سنگین، با گذر عمر به تدریج روی هم انباشت میشود، و تقریباً در زمان مشابهی، منجر به زوال تمامی بخشهای بدن فرد میشوند. به این معنا، شاید بتوان نتیجه گرفت که ارگانیسم برای مردن طراحی شده است.