ما همگی میدانیم که نئاندرتالها ظاهرشان چگونه است: لبههای پیشانی آویخته، بینی ضخیم، جمجمهی طویل، ساختار استخوانی عظیم- و احتمالاً موی قرمز و پوست کک مکدار. شما ممکن است با دیدن کسی که در مترو کتوشلوار پوشیده است پس از یک واکنش تأخیری دومرتبه به وی خیره شوید یا ممکن است چنین واکنشی نداشته باشید. اما مطمئناً پس از دیدن شکارچیهای گردآورنده که ۷۰۰۰ و ۸۰۰۰ سال پیش در اروپا جمعیتشان زیاد بود، دومرتبه به آنها خیره خواهید شد، دانشمندان در حال بررسی DNAی آنها هستند.
آنها دارای پوست تیره، چشمان آبی روشن شبیه کودک زیبای افغان هستند که در شکل بالا میبینید. این ترکیب عمدتاً از اروپای باستان ناپدیدشده است، که با کشاورزان چشم قهوهای، پوست روشن جایگزین شدند که در طول چندین قرن از شرق میانی مهاجرت کردند، و شبیه به اکثریت جمعیت اروپای شرقی کنونی هستند.
این کشاورزان اولیه، که وابسته به شیر بودند، دارای ژن تحمل لاکتوز بودند که در جمعیت شکارچی گردآورنده وجود نداشت. آنها گوشت بسیار کمتری میخوردند و نسبت به اروپاییهای اولیه که گوشتخوار بودند نشاستهی بسیار بیشتری میخوردند و برای کسب ویتامین D به شیر و نور خورشید وابسته بودند- ازاینرو پوست آنها روشنتر بود. آنها نیز مشابه افراد چشم آبیِ پوست تیره از اروپا ناپدید شدند و توسط مهاجمان در طول زمان به لحاظ ژنتیکی از بین رفتند.
این داستانی از تکامل سریع انسان است. راههای جدید زندگی کردن- محصولات کشاورزی، و جمعآوری حیوانات بجای شکار کردن آنها- منجر به گسترش سریع ژنها میشود که باعث بهرهمندی از این سازگاریهای فرهنگی میشود.
پوست اجدادی تیره، که احتمالاً از اجداد مشترکمان در آفریقا به ارث رسیده است، درصورتیکه اکثریت کالری بجای گوشت حیوانات وحشی، که غنی از ویتامین D است از دانههای کشتشده به دست آید میتواند یک عیب بهحساب آید. چشمان آبی باقی ماندند، اگرچه شکلی از ژن (که به آن الل گفته میشود) برای رنگ چشم آبی مغلوب است، و بهآسانی توسط اللهای رنگ چشم قهوهای پوشانده میشود. بنابراین در برخی از دورههای زمانی- دقیقاً نمیتوانیم بگوییم که چه مدت طول کشید تا اروپاییهای باستان دچار این تفاوتها شوند. همچنین ورود ژنها از شرق آسیا وجود داشت، که این ژنها متعلق به افرادی بودند که احتمالاً شبیه به چوکچیهای مدرن(یک قومیت در روسیه) و سایر گروههای بومی سیبری هستند که ارتباط نزدیکی با آمریکاییهای بومی دارند. اروپای باستان جامعهی هتروژنی (ناهمگونی) بود که بهصورت همگن درآمد، اما با کنار کشیدن سبک زندگی جامعه گردآورندهی شکارچی و ورود کشاورزان و سبک زندگی کشاورزی اللهای مشخص برای رنگ پوست روشن و چشمهای قهوهای غالب شدند.
ما تکامل تشریح شده توسط چارلز داروین در سال ۱۸۵۹ را بهعنوان رقص آهسته در نظر میگیریم: طبیعت ارگانیسمهایی که به بهترین شکل ممکن سازگار شدند انتخاب میکند تا در هر اکوسیستمی تولیدمثل کرده، تکثیر شوند و بقا یابند. وقتیکه ارگانیسمها در طول هزاران سال با شرایط اکولوژیکی در حال تغییر سازگار شدند، گونههایی که بیشتر با محیط سازگار شدند بهخوبی رشد کردند، و به گونهها این امکان را دادند تا پدیدار شده و تکامل یابند. به این فرآیند انتخاب طبیعی، یا تولیدمثل تمایزی گفته میشود، که بدین معناست که ارگانیسمهایی که به بهترین شکل ممکن با شرایط آنی و ویژهی خودسازگار میشوند و نسبت به همنوعان خود که با محیط خود کمتر تطبیق یافتند، ژنهای بیشتری را به نسل بعد منتقل میکنند.
تغییر دائمی، مشابه آنچه در فسیلها میبینیم، زمان بیشتری میبرد. فقط به مسیر نابودی هیراکوتریوم چند سُمی نگاه کنید، پستانداران ساکن جنگل که بهاندازهی سگ هستند بهتدریج پنجههای کناری (چهار انگشت در پاهای جلو و سه انگشت در پاهای پشتی) خود را از دست دادند درحالیکه انگشت مرکزی بزرگتر شد. ۵۵٬۰۰۰٬۰۰۰ سال طول کشید تا به اسبهای بزرگ، تک پنجهای علفخوار که امروزه میشناسیم تبدیل شوند.
اما گاهی اوقات تکامل بسیار سریع اتفاق میافتد. همانگونه که متخصصان زیستشناسی پیتر و رزماری گرنت در دانشگاه پرینستون در نیوجرسی در مطالعاتشان که بر روی سهرههای گالاپاگوس انجام دادند نشان دادند که منقارهای کوچک طی یک نسل میتوانند به منقارهای بزرگ تبدیل شوند که این تغییر به شرایط آبوهوا و نوع غذایی بستگی دارد که سهرهها در جزیرههایی با شرایط محیطی ناملایم و شدید پیدا میکنند.
ممکن است حداقل برای مدتزمان کوتاهی از تعداد پرندگانی با منقار کوچک کم شده و بر تعداد پرندگانی با منقار بزرگ افزوده شود. اما این تغییرات سریع اغلب دائمی نیستند. اگرچه آقا و خانم گرنت شاهد تکامل گونه-های کاملاً جدیدی از سهرههایی با بدن سنگین بودند، اما بسیاری از تغییراتی که آنها در منقار سهرهها مشاهده کردند مجدداً به تعداد فراوان دچار تغییر شدند. تغییرات در پوشش گیاهی میتواند به این معنی باشد که منقارهای بزرگ میتوانند مشکلزا باشند. این فرآیند تغییرات کوچک در طول دورههای زمانی کوتاه تکامل در مقیاس میکرو نامیده میشود.
زیستشناسان تکاملی David Lahti از کالج کوئینز (Queens) در دانشگاه نیویورک و Paul W Ewald از دانشگاه Louisville هر دو چنین استدلال کردند که هیچ استثنایی در رابطه با تکامل سریع وجود ندارد.
تغییرات سریع که بهصورت موقت یا طولانیمدت هستند بهسادگی منعکسکنندهی شدت انتخاب، عملکرد قدرتمند نیروهای خصمانه طبیعت که داروین آن را مطرح کرد هستند که این نیروهای خصمانهی طبیعت عبارتاند از شکارچیها، گرما، سرما، انگلها. دورههای زمانی دشوار میتوانند برای برخی از گونهها به معنای انقراض و برای گونههای دیگر به معنای تکامل سریع باشند. اما برای فراهم کردن شرایط لازم برای تکامل سریع، میبایست تغییرات ژنتیکی کافی در خزانهی ژنی وجود داشته باشد تا روند گزینش بر روی آن قابلاعمال باشد.
بنابراین جایگزینی جمعیت گردآورندهی شکارچی با کشاورزان در اروپای باستان دیده شد. ژنهای پوست روشن از ژنهای پوست تیره سبقت گرفتند احتمالاً به این دلیل که آن ژنها تناسب بهتری با محیط اروپایی و سبک جدید زندگی داشتند. Lahti افزود که برای جمعیتهای انسانی انتخاب اجتماعی تبدیل به یک مزیت شد: حضور سایر گروههای متخاصم و توانایی انسان برای همکاری در قالب گروهها، پیدایش پیچیدگی جوامع انسانی و تکامل مغز انسان را پیشراندند.
ما نمیدانیم که آیا تماس بین شکارچیهای اروپایی و کشاورزان خاورمیانهای (یا مردمان آسیای شرقی که ژنهایشان در محتوی ژنی اروپایی شرکت کردهاند) دوستانه یا خصمانه بوده است. احتمالاً، در اروپای باستان زدوخورد و نزاعهایی وجود داشته است؛ همچنین، احتمالاً، تبادلات صلحآمیزی نیز وجود داشته است. نمیتوانیم بدانیم: تمام آنچه میبینیم نتایج هستند، ناپدید شدن مجموعهای از صفات به نفع صفاتی که بهتدریج در این محیط ثابت شدهاند.
البته، موی بور و رنگ پوست روشن در نواحی شمالی دور در بین جمعیت اجدادی اسکاندیناوی مشخصهی اروپاییها هستند؛ پوست رنگپریده در اینجا احتمالاً نوعی سازگاری در برابر کمبود ویتامین D است. پوست تیره سازگاری سودمندی در آبوهوای آفتابی و گرم است. شاید با تغییرات آبوهوا تغییرات موضعی در ظاهر انسان به طرقی که ما هنوز به آنها پی نبردهایم مطلوب باشد.
تکامل انسان و نیروهای تولیدکنندهی آن هرگز متوقف نشدهاند. برخی از افراد به لحاظ ژنتیکی همیشه مطلوب خواهند بود، و زادههای آنها با احتمال بیشتری بقا خواهند یافت. این جوهرهی انتخاب طبیعی است و بنابراین سازگاری و تکامل انسان در تمام زمانها ادامه مییابد.
بهعنوان یکگونه، ابراز این مسئله که ما در یک مسیر ویژه در حال تکامل هستیم- مسیری به سمت داشتن سرهای بزرگتر و دستوپاهای دوکیشکل، که این مسئله را اغلب داستانهای علمی بیان میکنند- غیرممکن است. اما در سطح موضعی، سازگاری و انتخاب طبیعی دائماً در حال فعالیت هستند، ما را سازگار میسازند تا با هر تهدیدی مبارزه کنیم– بیماریهای جدید، تغییرات آب و هوایی، فرآیندهای جدید انتخاب اجتماعی- اکنون اغلب بهصورت غیرقابل رؤیت در دسترس هستند.