قریب به نیممیلیون سال پیش، مغز ما انسانها شروع به رشد کرد و مغز بزرگتر هم طبعاً به انرژی بیشتری برای دوام آوردن نیاز دارد، اما دانشمندان از همین متعجب هستند که وقتی آهنگ سوخت و ساز بدن انسان که تأمینگر انرژیاش است، با عموزادههایمان که مغزی به ابعاد یک نخود داشتند هیچ تفاوتی نمیکند، پس این مقادیر اضافی انرژی از کجا آمده است؟
بر اساس یکی از فرضیات اخیر، نیاز انرژی مغزمان توسط روده کوچک تأمین میشود، چراکه غذایی که راحتتر هضم میشود، انرژی روده را برای رشد مغز آزاد میکند، اما پژوهشهای تازه مدعیاند که با توجه به اهمیت بیشتر انرژی موجود در ذخیره چربی بدن، این فرضیه ممکن است اصلاً صحیح نباشد. “حیواناتی که مغز بزرگتری دارند، از بافتهای نازکتر چربی هم برخوردارند و حیواناتی که بافت چربیشان برتری دارد، ابعاد مغزشان کوچکتر است.” این را آنا ناوارته (Ana Navarrete) از دانشگاه زوریخ سوئیس میگوید و میافزاید: “یا شما مغز بزرگتری دارید و یا بافت غنیتری از چربی. معمولاً این دو در نسبت معکوس با همدیگرند.”
مغز، در حدود ۲۲ برابر یک ماهیچه انرژی نیاز دارد تا هر دو با ظرفیت به نسبت برابری واکنش نشان دهند و این انرژی هم از غذایی که میخوریم تأمین میشود. ابعاد مغز ما انسانها در حدود سه برابر ابعاد مغز نزدیکترین نمونههای جانوری به ما، یا شامپانزهها هست و مصرف انرژیاش سه برابر بیشتر است، حال آن که نرخ سوخت و ساز هر دو گونه مشابهت دارد. پس این انرژی اضافی، باید از جایی تأمین شده باشد و ناوارته و همکارانش هم برای یافتن اینجا، دست به بررسی ۱۹۱ نمونه از یکصد پستاندار مختلف زدند. هدف این بود که فرضیه “بافت غنی” (که میگفت این انرژی از پسماندههای ذخیره انرژی روده کوچک بهدست میآید) را به مصاف فرضیهای دیگر بفرستند که انرژی مزبور را به غنای بافت چربی بدن نسبت میداد.
نتیجه آن شد که نسبت مستقیمی نه مابین ابعاد مغز و روده، بلکه بین مغز و میزان چربی موجود در بافتهای بدن جانداران پیدا شد و در جانواران وحشی و جنس ماده نیز از همه بارزتر بود. بهعلاوه، این نسبت برای ۲۳نمونه اول اصلاً صدق نمیکرد، شاید از آنجا که همگی این نمونهها، مربوط به حیوانات به اسارت درآمدهای بودند که ذخیره چربیشان یا بیشتر یا کمتر از همخانوادههای وحشیشان بود.
ذخیره بالای چربی، باعث کاهش سرعت جاندار حین حرکاتی از قبیل صعود به ارتفاع، پرواز یا فرار از دست صیادان میشود، اما ذخیره انرژی خوبی هم بهشمار میرود. این مسئله حکایت از این میکند که بهگفته ناوارته، بقای جاندار در گرو دو راهبرد است: یا برای اوقات دشوار زندگی، چربی بیشتری که بهمعنای ذخیره انرژی بیشتری هم میشود ذخیره کن، یا مغز بزرگتری داشته باش و به فکر رهایی از این ناملایمات بربیا.
اما انسانها، هم مغز بزرگی دارند و هم چربی فراوان و این بدینمعناست که در ناملایمات زندگی، برای بقا به هر دو گزینه میتوان متکی بود. ناوارته مدعیست که چیز دیگری هم در این میان از قلم افتاده که بهنحوی مربوط به رهیافت بهینه ما انسانها در امر تحرک میشود. هرچند که او نمونههای آزمایشگاهی مربوط به انسان را مورد بررسی قرار نداده، ولی معتقد است که ما بهواسطه سبک کاملاً متفاوت جابجاییمان نسبت به سایر جانداران، عادات پیشین حرکت را شکستهایم. راه رفتن روی دو پا، نسبت به پرسه زدن با هر چهار دست و پا در لابهلای درختان همانند شامپانزهها، از حیث مصرف انرژی، فرآیند جابجایی بهصرفهتری محسوب میشود. پس از آنجایی که داشتن ذخیره چربی برای ما انسانها گران تمام نمیشود، هم میتوانیم از این ذخیره بهره بجوییم و هم اینکه از مغزمان برای یافتن منابع غذایی کمیابتر بهره بگیریم.
با این وجود، نبود نمونههای انسانی در این پژوهش، برخی از دانشمندانی که در آن نقشی نداشتهاند را نگران کرده و میگویند امکان دارد تفاسیر ناوارته، مبالغهآمیز باشد. جک بیکر (Jack Baker)، پژوهشگری از دانشگاه نیومکزیکو که در این پژوهش هیچ نقشی نداشته است، میگوید: “این نتایج حاکی از آن است که در انسانهای نخستین، ذخیره چربی، به نسبت رشد ابعاد مغز اصلاً فدا نشده است. اهمیت این پژوهش، صرفاً حول محور ارتباط مابین این نتایج و فرضیه بافت غنی میچرخد – که تقریباً مختص خاستگاه انسان است. حالآنکه در این پژوهش هیچ نمونهای از انسان مورد بررسی قرار نگرفته است.”
لزلی آیلو (Leslie Aiello)، پژوهشگری از بنیاد Wenner-Gren نیویورک هم که در این پژوهش نقشی نداشته است، میگوید: “با اینحال، ناوارته و همکارانش، مجموعه دادههای بیسابقهای را گرد آوردهاند که پیشرفت چشمگیری نسبت به آنچه ۲۰ سال پیش در اختیارمان بود، به حساب میآید.”
بهگفته آلیو، این مجموعه دادهها، اطلاعات بیشتری را به معمای تکامل مغز آدمی میافزاید، اما سئوالات و پیچیدگیهایی را هم ایجاد میکند که پاسخ واحدی نمیشود به آنها داد و باید از مجموع دانستههایمان درباره ابعاد روده کوچک، نسبت بالای ذخیره چربی انسان، سبک خاص جابهجاییمان و دیگر مؤلفههای قابل بحث، پاسخی بیرون کشید. این پژوهش، در نشریه علمی nature منتشر شد.
© / ترجمه: احسان سنایی / رادیوزمانه. آبان۱۳۹۰