- عنوان: The Blank Slate: The Modern Denial of Human Nature
- نام فارسی: لوح سپید (انکار مدرن ذات بشر)
- نویسنده: استیون پینکر
- مترجم: بهزاد سروری، دانیال قارونی
- ناشر: نگاه معاصر، ۱۳۹۴
- صفحات: ۵۰۴
نظریات دربارهٔ چیستی انسان، امروزه از زبان فرهنگپژوهان، انسانشناسان، روانشناسان و روانکاوان، پزشکان، محققان حوزههای مختلف علوم انسانی و جامعهشناسان -و نه صرفا و فقط فلاسفه- بیان میشود. و شاید بتوان مخرج مشترک بسیاری از این گفتمانهای تقریبا متفاوت و سرشار از بدایع و نکات گوناگون را در یک جمله خلاصه کرد؛ این که اکثریت آنها معتقدند: «بشر ذات ندارد.» به بیانی دیگر، بیشتر آنها سخن جان لاک را بازگو میکنند که می گفت: «انسان لوح سپید است.»
استیون پینکر، استاد روانشناسی تکاملی دانشگاه هاروارد و زبانشناس و دانشمند علوم شناختی، حدود ده سال پیش کتابی به نام لوح سپید نوشت که عنوان فرعیاش «انکار مدرن ذات بشر» است.
این کتاب چندی پیش به فارسی ترجمه و منتشر شد. موضوعات مطرح شده در کتاب لوح سپید از سنخ روانشناسی تکاملی است و روانشناسی تکاملی ترکیبی از دو علم زیستشناسی تکاملی و روانشناسی شناختی است که مکمل همدیگر برای شناخت رفتار انسان هستند تا به زعم خود به توصیفی علمی و کاملی از ماهیت انسان و نحوهٔ رفتارش دست یابند. روانشناسان تکاملی مغز را به مثابهٔ ماشینی فیزیکی تلقی میکنند که برنامهای به نام ذهن را اجرا میکند.
نظریهٔ «لوح سپید» از معروفترین نظریههای علوم روانشناسی کلاسیک است که درحوزههایی نظیر آموزش و پرورش، تربیت کودکان، سیاست عمومی، زبانشناسی و تاثیر زیادی داشته است.
استیون پینکر دراین کتاب به نقد و البته بیش از آن به رد این نظریهٔ مهم میپردازد. او هم رای با دیگر دانشمندان علوم شناختی معتقد است که ذهن همانند یک ماشین کار میکند و کارکرد آن بر اساس یک نظریهی محاسباتی پیچیده است که از قوانین مشخصی پیروی میکند.
اما پینکر معتقد نیست که انسان از خلا برآمده و در ارتباط با جهان بیرون و محیط پیرامونش شکل میپذیرد. بر خلاف او تا سالیان بسیار رفتارگرایانی همانند اسکینرو همکارانش، نقش ذهن و استعداد را به بهنههایی از قبیل این که اینها را نمیتوان اندازه گرفت و علمی نیستند، نادیده میگرفتند و معتقد بودند با تغییر محیط میتوان در انسانها توجه به ساختار ژنتیکی را بررسی کرد. اما، پینکر عقیده دارد هم محیط و هم توارث ژنتیکی در شکل گیری آنچه انسان مینامیم نقشی دارند.
در این کتاب پینکر سه نظریهٔ مهم در مورد ذات بشر را که صدها سال است مطرح شده به چالش میکشد. نسخت، نظریهی معروف جان لاک در باب «لوح سپید»؛ دوم، نظریهٔ ژان ژاک روسو در مورد «وحشی نجیب» و سوم، دیدگاه رنه دکارت که آن را طعنهوار به نقل از گیلبرت رایلی، «شبح در ماشین» مینامد.
جان لاک مدعی بود که آگاهی از تجربه میآید و با این نظریه به جنگ اشرافیتی رفت که مدعی بود لیاقتش برای اشرافی بودن ذاتی و موروثی است. لاک با این استدلال معتقد بود که انسانها شبیه به هم هستند و حق و حقوقی برابر دارند. به همین دلیل او فرضیهٔ لوح سپید را مبنای استدلالش قرار داد.
در همان دوران ژان ژاک روسو معتقد بود که انسانهای اولیه در وضعیتی آرام و در صلح و آشتی به سرمیبردند و گسترش تمدن غربی و هجوم اروپاییان به مناطق دیگر این تعادلی و وضعیت اولیه را برهم زده و انسانها را آزمند و حریص بدخو بارآورده است.
رنهدکارت هم انسان راماشینی بامکانیس مو سازوکاری مشخصں و تدوین یافته تصور میکرد که روحی غیرمادی در جسم او حلول کرده و ذهن را اساسا به دو بخشی مادی و غیرمادی تقسیم میکرد.
پینکر این سه نظریهٔ تجربهگرایی، رمانتیسیسم و دوگانهانگاری را شالودههای اصلی عقایدی که درباب ذات بشر و فهم برآمده از آن که مدعی است بشر فاقد ذات است، میداند.
اما در نقد ورد این نظریهها، استیون پینکر حرفها و مثالها و شواهد تجربی زیادی دارد. پینکر مینویسد که براساس نظریات بیشتر جامعهشناسان کلاسیک، سنتها و مناسبات و رفتارهای اجتماعی جوامع گوناگون از قبیل جنسیت، نابرابری و حتا بیماری، «برساخته»ی همان جوامع هستند و چیزی طبیعی نیستند، اما آنها غریزه و توارث ژنتیکی و استعداد را نادیده میگیرند و میخواهند با تکیه برهمین ادعا رؤیای کمالپذیری انسان را با «مهندسی اجتماعی» عملی کنند. برخلاف آنها پینکر بر این باور است که ذات بشر برخاسته از برهمکنش پیچیده و تودرتویی از توارث ژنتیکی و اثرات محیطی است.
او میگوید که این دیدگاه میانهروانه در نظر منتقدان و روشنفکران، به دلایلی عموما سیاسی، افراطی به نظر آمده است؛ همچنان که آنها پینکرو همکارانش را به تلاش برای توجیه علمی فاشیسم و تبعیض نژادی و ترویج نابرابری محکوم میکنند.
بر این اساسی پینکر معتقد است دیدگاهی که ذات بشر را لوحی سپید میانگارد، دیدگاهی افراطی است که از طنز روزگار در جایگاهی میانهرو قرار گرفته است و دیدگاههای مخالف را به شدت و با قدرت سرکوب میکند. او این دیدگاه را مذهب جدید روشنفکری مینامد؛ مذهبی که کاهنان آن به سختی و با شدت تمام در حالی دفاع از آن هستند. مردم هم این نظریه را خوشایند تلقی میکنند به این دلیلی که اگر انسانها لوحی سپید باشند با هم برابرند و کسی نمیتواند بر دیگری برتری داشته باشد. و این که اعتقاد به این نظریه شاید بتواند تبعیضها را در جامعه از بین ببرد.
مثال پرکاربردی که در این کتاب برای تأثیر محیط و البته ژنها بر روی انسان زده میشود، دوقلوهای همسانی است که از ابتدای تولدشان در دو محیط جغرافیایی و فرهنگی متفاوت و دور از همدیگر رشد میکنند و بعد از سالها این دوقلوهای همسان رفتارهایی مشابه هم انجام میدهند و سلایق وعلایقی شبیه به هم دارند؛ از قبیلی طرز لباسی پوشیدن، عادات روزانه، نحوهٔ به کاربردن کلمات و شوخیهایشان.
این مثال جالب و تأمل برانگیزدرمورد تربیت کودک، یادآور میشود که نمیتوان با نادیده گرفتن تواناییها و استعدادهای ارثی همه چیز را به محیط وسبک آموزشی تقلیل داد.
پینکر به اعتقادات رومانتیکی میپردازد که میپندارند به یاری پروژههای عظیم مهندسی اجتماعی میتوان بشر را به سر منزل سعادت رسان دو البته نیک میدانیم که فرجام این برنامهها بزرگترین فجایع و مصایب قرن بیستم را رقم زده است.
لوح سپید شامل فصولی متعددی است و در مقدمهٔ آن پینکر اشاره میکند که در فصول ابتدایی کتاب به تشریح نگرانیهای برخاسته از شیوهٔ نقد خود و نظریههای خود و همفکرانش پرداخته و در فصولی میانی به راهکارهای فرونشاندن این نگرانیها اشاره میکند و درفصول پایانی به قول خود این وعده را میدهد که مفهوم ذات بشر از دیدگاه او چگونه میتواند به درک ما از زبان، اندیشیدن، حیات اجتماعی و اخلاقیات غنا ببخشد و چراغ راه تعارضات موجود بر سر مفاهیمی همچون سیاست، خشونت، و تربیت فرزند باشد.
او همچنین میگوید که ترس ما را از گذار از تئوری لوح سپید خواهد زدود و نشان خواهد داد این گذار آنقدرها افراطی و انقلابی نخواهد بود. او هراسی و تشویشی آمده از ذات بشر را به چهار دستهٔ اصلی تقسیمبندی میکند:
یکم، اگر آدمها ذاتا باهم متفاوتند، پس سرکوب و تضعیف بلامانع خواهد بود؛ دوم، اگر آدمها ذاتا غیراخلاقی هستند، پس امید به بهبود وضعیت بشر عقیم خواهد بود؛ سوم، اگر آدمها فرآوردههایی زیستشناختیاند، پس ارادهٔ آزاد جز یک اسطوره نیست؛ و چهارم، مسئولیتپذیری افراد در قبال رفتارهایشان منتفی خواهد بود
هر کدام از این چهار هراس را در فصلی جداگانه بررسی کرده و منطق مخدوش آن را نشان داده و حتا مدعی میشود که انکار ذات بشر هولآور و خطرناک است.
با این اشارات، لوح سپید در زمرهٔ پرمحتواترین کتابهایی است که تا به امروز در این زمینه به فارسی ترجمه شده است. به علاوه، استیون پینکر از آن دست دانشمندانی است که قدرت قلم بسیار خوبی دارند و گواه آن جایزهٔ پولیتزری است که این نویسنده دریافت کرده است.
ترکیب فرخندهٔ علم و ادبیات کتابی خواندنی را پدید آورده است.