وحشت بدن
آنچه در بیگانه(۱۹۷۹) سینهٔ کینِ[(بازیگر فیلم)] بداقبال را شکافته و بیرون میجهد، پیوند تازهٔ عمارت تاریک و کهنهٔ گوتیک و علمی-تخیلی است، زائده فرهنگ دون و سینمای جریان اصلیِ ژانرمحور. گفته شده که در اکرانهای آزمایشیِ این فیلم صحنهٔ بدنام شکافته شدن سینه، وحشت و تهوع تماشاگران را در پی داشته است.
بیگانه فیلمی کِلیدی بود، آن هم در زمانی که متخصصین جلوههای ویژه داشتند به اَبَرستاره تبدیل میشدند؛ روزهای آرام آنالوگ پیش از اختراع سیجیآی(CGI)، روزگاری که فیلمها بر صحنههای تماشاییِ دگرگونیِ احشا بدن بایکدیگر در رقابت بودند.
سینمای «وحشت بدن»(Body Horror) در دههٔ ۱۹۸۰ بحرانی را در تلقی از یکپارچگیِ بدن نشان داد.
شوارتزنگر و استالونه، اسلحه بهدست گرفتند و بدنهایشان را آهنی کردند، اما در تمام مدت با اضطراب به توان خود میافزودند چرا که بهنظر میرسید پوست بدن، یعنی مرزِ تعریفگر خویشتن، در همه حال در معرض خطر باشد. این تهدید دیگر تنها از جانب بیگانگان نبود، بلکه از فرآیندهای تغییریابندهٔ درونی میآمد که بدن را از درون میشکافت.
منتقدان برای این دسته از فیلمهای علمی-تخیلی توضیحات مختلفی میآوردند:«دگرگونیِ» اقتصادی در اواخر ۱۹۷۰ و حرکت بهسوی نئولیبرالیسم؛ جهشی بزرگ در جهانی شدن که باعث فرو ریختن مرز ملتها شد؛ تغییر تلقی ما از بدن تحت تأثیر تکنولوژی و پا گرفتن شبکههای اجتماعی مجازی کامپیوتری؛ وحشت از بیماریهای همهگیر مثل ایدز که در سال ۱۹۸۲ برای اولینبار در جوامع پزشکی مطرح شد. اما در کنار همهٔ اینها باید به ایننکته نیز توجه داشت که این سالها دوران مهمی برای نظریهٔ داروین هم بود.
در سال ۱۹۷۶، ریچارد داوکینز کتاب ژن خودخواه (دانلود) را منتشر کرد؛ روایتی جدید و محدود از نظریهٔ داروین که از بهرهبرداریِ حداکثریِ هر ژن در مبارزهٔ بیامان برای حیات میگفت.
هیولاهای بیگانه(۱۹۷۹) و موجود(۱۹۸۲)، رقیبانی خونخوار و بیرحمند که سلاحهای بیولوژیکیشان را برای بقا بهبهترین شکل پروردهاند و اجتماعات ضعیف انسانی در مقابلشان از پا در میآیند. آنها از مشتقات ژن خودخواهند.
داوکینز همچنین ایدهٔ ژنها را به شکلی استعاری به میمها(Memes) گسترش داد که «ویروسهای ذهنی» یا «پارازیتهای اطلاعاتی» بودند؛ دیانایهای مفاهیمِ بدردنخوری که مدتها پس از اینکه سودمندیشان به پایان رسیده در انسانها باقی میمانند.[(مقالات مرتبط با چیستی و مفهوم مم)]
این مواضع ایدئولوژیک که نزد دنیل دنت[(یک سخنرانی از دنت)]، و ئی.اُ ویلسون، بنیانگذار«زیست جامعهشناسی» نیز پذیرفته شده بود، عمیقاً کلام زمانه بود.
ژن خودخواه ظاهر شد تا پیام فردگراییِ کاپیتالیستیِ جدید مبنی بر اینکه «طمع خوب است» را تحکیم بخشد. این فقط یک برداشت از نظریهٔ داروین بود.
«ژن خودخواه» با مفهوم «ژن اجتماعی» از جانب لین مارگولیس مواجه شد که زیستشناسان لیبرالتر هم از آن حمایت کردند، کسانی که مدعی بودند نوعدوستی و همکاری میان گونههای مختلف، اثرات ثمربخشِ تکاملی[فرگشتی] دارد.
همانند روزگار داروین، تغییر چهرههای نظریهٔ تکامل همواره عمیقاً سیاسی بوده است.
پینوشت:
۱. اعداد داخل پرآنتز، سال تولید فیلم هستند
۲. مطالب داخل [] و تصاویر از آگاهی است.
۳. تصاویر به عَمد سیاهوسفید شدهاند.
فهرست مطالب کابوس داروین:
بخش چهارم