- نام کتاب: آشنایی با سوسیوبیولوژی بالینی؛ روان شناسی، روانپزشکی و روان درمانی تکاملی
- نویسنده و مترجم: دکتر سعید شجاع شفتی
- ناشر: ققنوس: ۱۳۹۵
- تعداد صفحه: ۱۲۳
بخشهایی از کتاب
در اواخر قرن بیستم، از ادغام انسانشناسی، اتولوژی یا علم بررسی رفتار حیوانات، اکولوژی، علم بررسی رفتار معطوف به تضمین بقا از سوی ارگانیسم (موجود زنده)، ژنتیک، روانشناسی، و بالاخره جامعهشناسی سوسیوبیولوژی به وجود آمد که به ترمیم نظریه تکامل داروین(که از ژن بی اطلاع بود) پرداخت و از این رو آن را «نوداروینیسم» نیز مینامند. رئوس مطالب این نظریه را می توان جنین خلاصه کرد:
۱. هر موجود زنده اساساً وسیلهای است در دست ژنها برای تولید ژنهای دیگر (حد واسط دو نسل از ژنها).
۲. ژنها از طریق تولیدمثل موجودات زنده تعدادشان را افزایش میدهند (از نظر کمّی). افزایش مدت زنده ماندن نیز که نوعی فرایند رشد کیفی است، یکی از راههای نیل بدین منظور است. اما معمولاً رشد کمی بر رشد کیفی غلبه دارد.
۳. تمایل عمومی ژنها بر این است که ادامه توالی حیات خویش را نه فقط از طریق بقا و تولیدمثلِ حاملان آنها، بلکه همچنین از طریق بقا و تولیدمثل سایرینی که حامل ژنهای مشابهاند، تحت کنترل درآوردند. یعنی انتخاب خویشاوندی که موجب ارتقای حیات و تولیدمثل آنهایی میشود که با موجود زندهی حامل این ژنها مرتبط با صورت می گیرد. و نیز فداکاری متقابل، فدا کردن خویش برای حفظ سایرین جهت حفظ ژنهای آنهاست.
درواقع سوسیوبیولوژی با تلفیق و تحلیل رفتار انسان در قالب طرحوارههایی که بین او و حیوانات مشترک است، و به حسب فرایند انتخاب طبیعی و روند تکامل تحولی بسیار یافتهاند، میپردازد. مهمترین این طرحوارهها عبارت اند از: خوردن، جنگ و گریز، جنسیت در قالب گونههای نر و ماده، شیوههای مرتبط با جفتیابی و تولیدمثل، مراقبت والدین از فرزندان،رقابت بر سر قلمرو جهت حفظ یا بهدست آوردن منابع و اعمال کنترل بر سایرین.
روان شناسی تکاملی یا داروینیستی، کلیه خصوصیات و رفتارهای انسان را، اعم از نرمال یا گاه حتی بیمارگونه، انعکاسی از فرامین ژن ها میپندارد، و ثانیا آنها را عموماً در جهت نیل به افزایش انطباق با محیط و تضمین ادامه حیات به کمک تولیدمثل و تکثیر مینگرد.
در این راستا و بر مبنای اندیشهورزی حول محور نظریه تکامل و فرایند انتخاب طبیعی، هر صفت پایدار شخصیتی همواره از نوعی ویژگی تطبیقی برخوردار است، مگر این که عکسش ثابت شود. روانشناسی تکاملی رسالت اصلی خویش را بررسی فرایندهای شناختی و رفتاری خودساختاریافتهای میداند که از بدو تولد با ماست و، مستقل از یادگیری یا تجربه، در مورد ابراز و کنترل ژن ها و روند تکامل به ظهور میرسند.
در این نظریه، مغز سیستم پیچیده فیزیک ای است که رفتار مناسب را در بستر محیط بروز میدهد و در مقابل مشکلات طبیعی راه حلهایی ارائه میدهد که مناسب حال پیشینیان ما نیز بوده است و اکثر اعمال آن به طور ناخودآگاه و واکنشی بروز مییابند؛ و لذا جمجمه های مدرن امروزی را هنوز حاوی اندیشههایی به قدمت عصر پارینه سنگی میپندارد.
روانپزشکی تکاملی
در چارچوب روانپزشکی تکاملی سعی میشود تا بیماری روانی نه بر اساس علایمش، بلکه بر مبنای عملکرد یا عملکردھایش تحلیل گردد۔
علایم نیز به مثابه اجزای رفتاری یا مشهود نوعی استراتژی تطبیقی نگریسته می شوند. بنابراین، روانپزشکی تکاملی ضمن تقلیل اهمبت علایم بیماری، تعریف جدیدی از نرمال بودن ارائه میدهد که با تعریف استاندارد موجود، مبنی بر لزوم عاری بودن از علایمی که ما مشخص میکنیم، همخوانی ندارد.
مثلا استعداد درونی در ابتلا به غم و افسردگی یا رفتار مبتنی بر خودشیفتگی نیز، چنانچه به ارتقای حیات موجود زنده و ابقای بیشتر ژنهای خود یا همنوعانش کمک کند، رفتاری طبیعی ولی کلیشهای و از سر ضرورت تلقی میگردد. به عبارت دیگر، در چارچوب این نظریه بسیاری از آنچه از دید طبقهبندیهای تشخیصی استاندارد در روانپزشکی معاصر بیماری روانی خوانده میشوند، میتواند فقط بروز اغراقآمیز یا نابجای یک یا چند خصوصیت رفتاری برگرفته از فرامین ژنها باشد، که اکنون دیگر از حیث زمانی، مکانی، فرهنگی یا بافت اجتماعی مدرن امروزی از قابلیتهای گذشته اش، همچون در دوران شکار و کشاورزی در هزاران سال قبلی، برخوردار نیست.
چرا که در عصر کنونی سرعت تکامل زیستشناسانه (بیولوژیک) بشر از سرعت تکامل اجتماعی، فرهنگی و علمی اش کندتر است؛ لذا به سبب بروز نوعی ناسازگاری در انطباق بین اهداف نسبتا ثابت و مقرر حیات که به حکم تکامل تکوین بافتهاند و سایر اهداف بینابینی که حسب ضرورت زمان و مکان متغیر، ولی در عین حالی نیز در بسیاری اوقات اجتناب ناپذیرند ذخیره رفتاری موجود زنده از عهده حل مشکل برنمیآید و به اصطلاح کم میآورد.