توضیح: «داستان فرگشت» مجموعه مطالبی ساده به همراه تصویر است که بر اساس کتاب «شاهد عینی: فرگشت» لیندا گاملین گردآوری شده است.
لامارک«۱۷۴۴-۱۸۲۹»، یکی از اولین افرادی بود که نظریهٔ فرگشت را ارائه کرد. او اعتقاد داشت که دو نیروی فرگشتی در کار بودند. اولی، «گرایش به فرگشت»، یعنی فرآیندی خودکار که در آن موجودات زنده پیچیدهتر میشدند. نیروی دوم، «نیاز به سازگاری با محیط زیست»؛ یعنی وقتی حیوانات از سازگاری خسته میشدند، تلاششان منجر به تغییری جسمانی میشد. به این ترتیب، زرافه دارای گردن درازی شد تا بتواند راحتتر به برگهای خشک درختان برسد.
لامارک میگوید این دو نیرو با هم هماهنگ نبودند. نیروی اول به تنهایی الگوی خوبی را برای افزایش پیچیدگی بین موجودات ایجاد میکرد، اما نیروی دوم در کار آن مداخله مینمود. برای اینکه نیروی دوم عمل کند، ویژگیهای اکتسابی از والدین(نظیر یک گردن درازتر)، باید به نسل بعدی انتقال مییافت. امروزه میدانیم به جز در برخی موارد نادر، چنین اتفاق نمیافتد. اما در زمان لامارک این ایده رایج بود. یک قرن بعد، بسیاری از افراد از جمله داروین معتقد بودند این ایده درست است. امروزه اصطلاح «لامارکسیسم» را برای اشاره به وراثت ویژگیهای اکتسابی بهکار میبرند. بخشهای دیگر نظریهٔ لامارک تقریبا فراموش شدهاند.
جریانات دقیق: لامارک معتقد بود:«جرایانات دقیق» در سراسر بدن حریان دارند و موجب حرکت و تغییر میشوند. او این جریانها مرموز میدانست، اما دو نوع را شناسایی کرده بود: کالریک(گرما) و الکتریسیته.
نظریات مربوط به جریانهای دقیق: لامارک میگفت:«در هر دو نوع تغییر -گرایش به فرگشت و تلاش برای سازگاری با شرایط- دخیل هستند.» الکتریسیته در آن زمان بسیار مورد توجه دانشمندان بود و لامارک علاقهٔ زیادی به آن داشت، زیرا با اینکه دیده نمیشد، اما قابل حس بود.
بلند و خشک: بر اساس نظریه لامارک، پاهای پرندگان دریایی که تلاش میکردند شکمشان خالی از آب باشد، به تدریج بلندتر و کشیده شد. بهاین ترتیب پرندگانی نظیر مرغ ماهیخوار دارای پاهای بلند شدند.
حس پیشرفت: لامارک از حلزونها برای نشان دادن کار جریانهای پیچیده استفاده کرد. حلزونها بینایی ضعیفی دارند. او تصور کرد که یک حلزون باستانی بدون شاخکهای راهیاب، احتمالا با استفاده از سر کورمال کورمال به جلو حرکت میکرده است. تلاش او برای احساس کردن مسر که «جریانات عصبی زیادی را همراه با مایعات دیگر» به قسمت جلویی سر میفرستاد، موجب به وجود آمدن شاخکهای رهیاب شده است.
لامارک برای اثبات نظریهٔ خود درخصوص تکامل، بهبرخی گونهها نظیر پروانهها اشاره کرد که در مکانهای مختلف دارای ویژگیهای متفاوت هستند. بعدها نظریهٔ وی دربارهٔ وراثت ویژگیهای اکتسابی و ادامهٔ ایجاد فرمهای سادهٔ حیات رد شد.
به وجود آمدن گونههای جدید:
این پروانههای زیبا از نواحی مختلف آمریکای جنوبی، نظریهٔ لامارک را در خصوص تنوع گونهها بهتصویر میکشند. میتوان پروانههای نواحی مختلف را طوری اصلاح نژاد کرد که همگی در یک گونه قرار بگیرند. بهآنها زیرگونه میگوییم. همچنین لامارک متوجه شد که گونههای نزدیک بههم بسیار شبیه به یکدیگر بوده و مانند این زیرگونهها، همانند یکدیگرند. وی چنین نتیجه گرفت که گونههای نزدیک متعلق به یک مجموعهٔ زیرگونه هستند. این نظریه هنوز پابرجاست گرچه نحوهٔ شکلگیری گونههای جدید همچنان مورد بحث و بررسی است.
زندگی خودانگیخته: اگر تمام موجودات پیشرفت مکنند، پس چرا هنوز گونههای بسیاری ساده باقی میمانند؟ لامارک معتقد بود گونههای جدی از طریق تولیدمثل خودانگیخته زندگی میکروسکوپی از یک موجود غیرزنده نظیر کاه مربوط به وجود میآیند. لویی پاستو نشان داد این امر باطل است.
رد نظریه: اگر طبق نظریه لامارک ویژگیهای اکتسابی، وراثتی بودند، فرزندان سفیدپوستانی که در کشورهای گرمسیری زندگی میکنند، باید با پوستهای آفتاب سوخته به دنیا میآمدند. هیچکدام از اعضای یک خانوادهٔ انگلیسی در هندوستان، پوستی آفتاب سوخته نداشتند.