چگونگی پیدایش زبان همیشه ذهن دانشمندان را بخود مشغول داشته است. در اینباره دانشمندان فرضیههای زیادی ارائه کردهاند که یکی از آنها مربوط به دوره باستانی یونان است.
بر اساس این نظریه نخستین کلمات انسان تقلید از اصوات طبیعی یعنی صدای حیوانات یا باد و باران یا برخورد اشیاء بوده است و انسانهای ماقبل تاریخ این صداها را به منظور انتقال مفاهیمی که به آنها مربوط میشد، تقلید میکردهاند. همچنین حدس زدهاند که نخستین کلمات از فریادهای درهم و برهمی بوجود آمدهاند که علت آنها ترس، وحشت، شادی یا هیجان بوده است.
اخیراً [(توجه داشته باشید که مقاله مربوط به ۴۰ سال قبل است)] فرضیهای رواج یافته بود که به موجب آن حرکات بازو و دست در انسانهای اولین با اصواتی که از دهان بیرون میآمده همراه میشد تا عمل معینی نشان داده شود و به این راه زبان بوجود آمد. ولی هیچکدام از این فرضیهها بهدرستی روشن نمیکند که تغییرو تحول این اصوات چگونه منجر به ایجاد کلمات مشخص و با مفهوم شد و چگونه پیدایی زبان راه را برای رشد فکری انسانهای اولیه هموار کرد و سخن را که با رشد فکری پیوندی بسیار نزدیک دارد به تکامل رساند.
فرق اساسی انسان و حیوانات درتوانایی سخنگویی است. علم جدیدشروع تحول انسانی را تا آغاز دوره چهارم زمینشناسی یعنی حدود۸/۱میلیون سال پیش نسبت میدهد و آنرا با پیدایی پریماتهای دو پا که کف پایشان پهن بود و به زمین میچسبید همزمان میداند.
هومینینها، نخستین اجداد انسان در سرزمینی میزیستند که درخت در آنجا کم بود. آنها همه چیز میخوردند و از میوهها و جوانهها ریشههای درختان و از تخم پرندگان تغذیه میکردند؛ درست مانند گروههایی که هنوز هم با خوردن میوههای درختان در کنار هم زندگی میکنند.
هومینینها برای حفظ جان خود یا برای شکار کردن از مصالح ساخته شده یا طبیعی مانند سنگها، تکههای استخوان، قطعات چوب و صدف استفاده میکردند و برای بیرون آوردن ریشه گیاهان از زمین کمک میگرفتند، همه این وسایل به تدریج جزو لوازم ضروری زندگی آنها شد. مهمترین فایدهٔ این عمل، ازدیاد بازده کارهای دستی و افزایش توان دست یابی آنها بر اشیا یا میوههای دور از دسترس بود.
همه میدانند که ترجمان رفتار حیوان که غریزه انگیزه اصلی آن است، سلسله اعمالی است که به طور غیر ارادی به هم ارتباط دارند و در هر شرایطی که باشد تغییر ناپذیر است. در حیوانات حرکاتی که براساس آزمایش وتکرار کوششها یا گزینش باشند، بسیار نادرند. برای مثال یک شمپانزه میتواند برای دست یافتن به غذایی ِاشتهاانگیز از یک چوب دستی استفاده کند اما اگر دو چوبدستی در اختیار داشته باشد آنرا وسیله تفریح قرار میدهد، بیآنکه بکوشد آنها را برای دست یافتن به غذا به کار برد.
اگر قرار باشد برای رسیدن به غذا او از هر دو چوبدستی مدد بگیرد، به کوششهایی آنقدر خسته کننده دست میزند که ارزش هرگونه تلاشی نفی میشود و از میان میرود. علت این است که مفهوم انجام دادن عملی با یک چوبدستی و ترکیب چوبدستیها برای حیوان دو مفهوم جداگانه و کاملا مستقل هستند. حیوان به سختی میتواند این دو مفهوم را به یکدیگر مرتبط کند و قادر نیست یکی را جای دیگری بنشاند. انسان زمانی از حیوان کاملا جدا شد که توانست بین اشیا و فواید آنها در ذهن خود ایجاد رابطه کند و تفاوتهای آنها را از هم باز شناسد، او به تدریج از جنبههای کلی هر طبقه معین از اشیاء و موارد استعمال انها تصوراتی در ذهن خود ایجاد کرد.
هر تصور ذهنی همان مفهوم است و آنچه که تحول فکری انسان را توجیه میکند استعداد ترکیب مفاهیم گوناگون به صورت یک اقدام واحد ذهنی است. مفاهیم اساساً مبنای فعالیت ذهنی انسان را تشکیل میدهند و حتی ابتداییترین آنها، از دریافتهای عینی که فعالیت مغزی جانوران به آن محدود میشود، کاملا متمایزند.
ترکیب دریافتها و تشکیل مفاهیم ذهنی تاحد زیادی وابسته به تحریکات صوتی است، زیرا ارتباط بین تصورات گوناگون ذهنی در قسمتهایی از پوسته مغری برقرار میشود که تاثیر تحریکات ناشی از اندامهای صوتی و شنوایی به آنجا میرسد. حرکات دهان و زیر و بمهای صدا در مجموع به صورت نشانههایی برای مفاهیم گوناگون در میآیند و هر مفهومی به یک سلسله حرکات صوتی خاص مربوط میشود.
اندامهای صوتی در انسان میتوانند اصوات بسیار زیادی بوجود آورند، ولی درهر زمان تنها در حدود ۳۰صوت خاص به نام فوتمها هستند (عناصر صدا دار در یک زبان که دارای ارزش وجودی واحد و مشخص هستند) که ترکیبات متنوع آنها یا هجاها به چندیدن صد و ترکیبات متنوع هجاها به چندین هزار بالغ میشود.
صوتهای ایجاد شده هنگامی به صورت اصوات کلام در میآیند که مفاهیمی ضمیمه آنها باشد، به عبارت دیگر مفاهیم تازه تا زمانی که به لباس یک بیان صدادار معینی در نیامدهاند، جذب نمیشوند.
درنخستین دورههای تحول انسانی پیش از آنکه سیستمهای ویژهٔ بیان، یعنی زبانها به وجود آیند، مفاهیم و کلمات همزمان با هم به وجود میآمدند. قدرت بیان مربوط به ترکیب تصورات ذهنی در پوسته مغزی همراه با حرکات اندامهای گویایی است.
وقتیکه انسان میاندیشد ولی با صدای بلند سخن نمیگوید، این اندامها حرکات ناقصی انجام میدهند. با ثبت نمودار از رفتارهایی که بر اثر انقباض عضلانی ایجاد میشوند، میتوان تشخیص داد که در این حرکات ناقص نیز به اندازه هنگام سخن گفتن فشار عضلانی وجود دارد. به این ترتیب، دو عمل انتقال اطلاعات به دیگران وتشکیل مفاهیم همدیگر را تکمیل میکنند و هر یک بر دیگری نظارت دارد.
ترکیب دریافتهای گوناگون ذهنی که به سیستمهای مختلف تعلق دارند و بیان سمبلهای آنها یعنی کلمات کاری است به عهده اندامهای صوتی، زیرا هیچ یک از اندامهای دیگر انسان قادر نیست این وظیفه را با تحریکات پوسته مغزی ارتباط مستقیم دارد، با آن همه ظرافت و دقت و سرعت انجام دهد، بیآن که نیروری زیادی مصرف کند یا فعالیت اندام دیگری را دچار اختلال کند.
انسان امروزی(هوموساپینس) در عرض یک دقیقه میتواند حدود صد هجای مختلف را ادا کند. در تلفظ هر یک از این هجاها تارهای صوتی وظیفه معینی دارند ومجرای معینی برای خروج هوا از سینه به وجود میآورد و زبان در نقاط مختلف حفره دهان حالت خاصی به خود میگیرد. شیوه در هر جزئی از یک ثانیه کاملا تغییر میکند و این کار ماهرانهای است که نتیجه طبیعی یک تحول طولانی به شمار میرود.
دانشمندان به منظور بررسی مراحل طی شده در این تحول مسائل گوناگونی را مورد مطالعه قرار دادهاند. مانند مراحل مختلف و پیچیده فعالیتهای فکری، شکل ویژه آرواره میمونها و هومینینها و ابزارهای سنگی انسانهای اولیه.
اگرچه اکنون از قدیمیترین انساننماها و انسانهای اولیه یعنی هومینیدها که از سنگ و چوبدستی استفاده میکردند اسکلتهایی در دست انسان نیست، ولی به وجود سنگهای تراشیده شده در دره الدووه که از ۱۷۰۰۰۰۰سال پیش باقی ماندهاند حاکی از آن است که هومینینهای آن دوره برای اینکه نوک قلوه سنگ را تیز کنند چندین تکه به اندازههای نامساوی از سنگ جدا میکردند، بیآنکه در این کار نظم پیش بینی شدهایی را رعایت کنند. این نشان میدهد که هومینینهای ناحیهٔ اولدووه به مرحلهای از تکامل فکری رسیده بودند که میتوان آن را مرحله برزخ بین دریافتهای عینی و مفاهیم ذهنی نامید.
بدون شک فعالیت صوتی در آنها پا به پای تکامل فکری پیش میرفت. انساننماها یا هومینیدهها از اجداد حیوانی خود بعضی علامات صدا دار را به صورت اصواتی منفرد به ارث برده بودند. در برابر دریافتهای عینی جانور فریادی میکشد که اندامهای صوتی تولید کننده آن است. فریادی که انسان نماها میکشیدند نه به طور کاملا غیرارادی، بلکه کاملا ارادی و انتخابی بوده، هومینینهانیز، استعداد آن را داشتند که اصوات رابه صورت تلفظهای دقیق و ثابتی در آورند.
این شکل اصلی و ابتدایی سخن گفتن مرحله لالاسیون (lalatiaon) نامیده شده است. لالاسیون اشاره به مرحلهای است که کودک هنوز زبان بازنکرده است و نمیتواند به درستی حرف بزند. لالاسیون برای تبادل افکار و اندیشه یا برای گفتگو کردن به کار نمیرفت، بلکه برای تحریک به انجام بعضی کارها، یا به عنوان علامت برای نشان دادن برخی حوادث که در زندگی یک گروه پیش میآمد، مورد استفاده بود.
در لالاسیون کلمات یک هجایی بیشتر از همه به کار میرفت و بدون شک ساختمان دستوری در آن اصلا وجود نداشت. مدت زمان بیشتری گذشت تا قدرت ترکیب هجاها و واژهها به وجود آمد. با این همه لالاسیون تلفظ ثابت اصوات گوناگون و امکان ترکیب انهارا در بر داشت.
سنگهای تراشیده شده مربوط به دوران فرهنگ اکولئن که از ۲۰۰۰۰۰سال پیش باقی ماندهاند بر پیشرفت و بالارفتن سطح دریافتها وفعالیتهای ذهنی گواهی میدهند. اندازه این ابزارها نشان دهنده انست که تصویر شیئی ساخته شده از همان آغاز کار در ذهن سازنده وجود داشته است و او هر تکهایی را که از سنگ جدا میکرده به دلیل خود آشکارا واقف بوده است.
ابزارهای اکولئنها وجود مفاهیم ابتدایی را نشان میدهند. اندیشه هنگامی حقیقتا بوجود میآید که دست کم بین دوعامل مستقل، پیوستگی و آمیختگی آزادنهای صورت بگیرد. دریافت وشناخت عمل و دیگر شناخت انگیزه و هدف عمل همراه با ترکیب آزادنه مفاهیم، هومینینهای اکولئن توانستند ترکیبات هجاها یعنی کلمهها را بوجود بیاورند. قطعات اسکلت کشف شده نشان میدهد که هومینینها نسبت به انواع خیلی قدیمی ماقبل انسان دارای مغز بزرگتر بودهاند و اندازه آروارهشان تاحدی کوچکتر ودرازای آن کم وبیش تقلیل پیدا کرده است.
این تغییرات باعث شد که نقطه اتصال زبان در آنها پایین برود و درنتیجه اندامهای حلق به عقب رانده شود. در هومینینها هنگام دم براوردن مانند میمونها هوا مستقیما به سوی لبها جریان نمیاُفتد، بلکه از یک رشته صفحاتی میگذشت که تحت کنترل مراکز پوسته مغزی قرار داشتند. تعداد نخستین کلمات کم بود و از واژههای یک هجایی تشکیل میشد.
وقایع مهم وبزرگ زندگی ما قبل تاریخ، از میوهچینی گرفته تا تصورات جادویی با همین کلمات بیان میشد. کلمات تازه از آمیزش هجاها یا پس و پیش کردن آنها ویا از تغییر زیرو بم صوتهای گوناگون ساخته میشد. این کلمات ابتدا به وسیله یکی از افراد گروه ساخته میشد و اگر به راستی پاسخگوی احتیاجی بود، آن گروه و گروههای دیگران را میپذیرفتند و به کار میبردند. پس از آن به تدریج که فعالیتهای مشترک گسترش پیدا کرد در کلمات نیز تغییراتی ایجاد شد.
درجریان دورههای بعدی عصر حجر، نئاندرتالها، به تدریج بر تعداد کلمات زبان خود افزودند اما قدرت فکری و هوش و رسایی بیان آنها در سطح همان کلمات مجزا محدود باقی ماند.
پیشرفت اساسی سخن درپایان عصر حجر، در واپسین دوره یخبندان دوران چهارم، هنگامی که ۵۰یا۳۰هزار سال پیش نئانترپینها یعنی هوموساپینها که اجداد انسان کنونی هستند پا به عرصه وجود نهادند، روی داد.
حجم مغز نئانتروپینها با حجم مغز پیشینیان آنها تقریبا یکسان است. ولی چیزی که آن دو را از هم متمایز میکند، این است که در مغز نئانتروپینها طاق بلندتر و شکل همه عناصر به ویژه شکل لُبهای (lobes) استخوان پیشانی واستخوان پشت سر مدورتر است. در عوض چون استخوانهای آرواره پایین نئانتروپینها هم از لحاظ حجم و هم از لحاظ ماهیچه بندی ظریفتر و سادهتر از پیش بود، حرکات سریع در تلفظ آسانتر صورت میگرفت.
در رویه بیرونی بخش پیشین آرواره پایین آنها یکی از مهمترین برآمدگیهای استخوانی که همان چانه باشد وجود داشت. نزد نئانتوپینها صنایع سنگی به طور قابل ملاحظهای تکامل پیدا کرده بود. از این روی در آن دوره اشیاء استخوانی حتی اشیاء بسیار ظریف مانند سوزن و ابزارهایی به وجود آمد که بسیار استادانه ساخته شدهاند.
در دوره نانتروپینها تزیین اشیا، طراحی، نقاشی و کنده کاری توسعه بیشتری یافت. نئانتروپینها به ویژه به شکار جانوران بزرگ بیشتر میپرداختند. تا آنجا که هنرهای پلاستیک، صنعت و اقتصاد انها نشان میدهد سطح وسبک زندگی این انسانهای واپسین دوره یخبندان در اروپا، قابل قیاس با سطح وسبک زندگی برخی قبایل امروزی است که هنوز از طریق شکار جانوران و میوه چینی روزگار میگذارنند. بیتردید این انسانها میتوانستند مفاهیم و کلمات را به هم مربوط کنند (همچنین عملی را به هدف مورد نظر از ان ارتباط دهند) به عبارت دیگر آنها بر زبانی که از کلمات قابل تلفظ تشکیل شده بود، تسلط یافته بودند.
نئانتروپینها به این ترتیب داستان تحول تدریجی و پیدایی کلام را به پایان میرسانند. در دورههای بعدی از کلمات تلفظ شده روشهای گوناگون بیانهای پیچیدهتر یعنی زبانها با اصوات خاص خودشان، با فرهنگ واژههایشان و با ساختمان دستوری مشخصی به وجود آمدند. تایخ بر اساس تحقیقاتی که در باستانشناسی و زبانشناسی انجام گرفته روشن شده است که روشهای مهم پیدایی زبان در آغاز عصر فلزات (یعنی۶۰۰۰تا۹۰۰۰سال پیش از این) پدید آمده است و تشکیل زبانهای متعدد مربوط به عصر جدید است.
تایپ و گردآوری: سید مهدی رادمرد / mehdiel46@yahoo.com